همه چیز درباره کوروش کبیر
تولد شگفت انگیز کوروش هرودت تاریخ نگار قرن چهارم قبل از میلاد، بهترین کس است که افسانه تولد کوروش را از بـقـیـه افسانه های دیگر توصیف کرده است. از نظر او آستیاگ، پدربزرگ مادری او بود؛ که شبی در خواب می بـیـند که دخترش ماندانا، بمقـدار خیلی زیادی آب تولید می کند که تمام شهر و امپراطوری آن را فرا می گیرد.
موقعـی که مرد مقدس ( مغ روحانی زرتشتی ) از خواب او مطلع می شود، به او از پـیامد آن اخطار می کند بـنابراین، آستیاگ، پدر ماندانا، دخترش را به یک پارسی به نام کمبودجیه که یک اصیل زاده پارسی بود داد و گفت که او از یک ماد خیلی کمتر است و نمی تواند خطری داشته باشد. کمتر از یک سال از ازدواج ماندانا با کمبودجیـه نگذشته بود که آستیاگ، دوباره خوابی می بـیـند، که یک درخت مو از شکم دخترش ماندانا می روید که تمام آسیا را فرا گرفته است. مجوسان سریعـاً یک فال بد را پـیش بـیـنی میکنـند و به او می گویـند که از ماندانا پسری زاده خواهد شد که تخت تو را بزور خواهد گرفت. پادشاه دنـبال دخترش فرستاده و او را تا موقعـی که پسرش را بدنـیا نیاورده است تحت نظر شدید امنـیتی می گیرد. بعـد از بدنیا آمدن بچه، چند نفر از اطرافیان شاه به یک نجیـب زاده ماد به نام " هارپاگوس " گفـتـند که شاه گفته باید این بچه تازه بدنیا آمده را برده و از بـیـن ببری و نگران چـیزی نباش. اما هارپاگوس تصمیم گرفت که خودش بچه را از بـین نبرد بجای آن، او یک چوپان سلطـنـتی را صدا کرده و به او گفت که فرمان پادشاه است و باید این بچه را از بـیـن ببرد و نگذارد که زنده بماند و اگر این کار را نکند به کیفر و مجازات خواهد رسید. اما همسر چوپان که باردار بود در نبود او یک پسر زائید که مرده بود و وقـتی که چوپان به خانه آمد و زنش بچه را دید او را راضی کرد که بچه را خودشان نگه داشته و بزرگ کنند. بجای آن جنازه مرده بچه خودشان را به هارپاگوس نشان دهند و بگویـند که او همان بچه است کوروش بزودی یک پسر جوان برجسته و کارآمد شد و همیشه دوستانش را از قدرت رهبری که داشت تحت الشعـاع قرار می داد. یک روز موقع بازی با دیگر بچه ها، او را به عـنوان پادشاه انـتخاب کردند. او بـیدرنگ و سریع این نـقش را قـبول کرد، و پسر یک از بزرگان ماد را که نمیخواست از او دستور بگیرد مجازات کرد. پدر بچه مجازات شده به آستـیاگ شکایت کرد و همه چـیـز را برعکس و وارانه جلوه داد که بتواند کوروش را تـنـبـیه بکند. موقعـی که آستـیاگ از او پرسید که چرا این گونه وحشـیانه رفتار کرده است، کوروش به دفاع از خود پرداخته و گفت که او نـقـش یک پادشاه را بازی می کرد و باید کسی را که دستور او را عـمل نکرده است، تـنـبـیه کند. آستیاگ سریعـا متوجه شد که این سخنان یک بچه چوپان نـیـست و متوجه شد که او نوه خود و فرزند ماندانا دخترش است. بعـدا آن داستان بوسیله چوپان، اگر چه به بـیـمیلی و اکراه اما تاًیـیـد شد. به همین خاطر آسـتـیاگ، هارپاگوس را بخاطر آنکه فرمانـش را انجام نداده بود تـنـبـیه کرد و بدن پسرش را غـذای سلطـنـتی درست کرد. بنا بر نظر مجوسیان پادشاه به کوروش اجازه داد که به پارس پـیـش والدین واقـعی خود برگردد . هرودت در وصف او می گوید: «کورش پادشاهی بود ساده، جفاکش، بسیار بلند همت، دلیر و در فن جنگ ماهر که کشور کوچک پارس را قلمروی بزرگی داد. مهربان بود و با مردم رفتاری مشفقانه و پدرانه می نمود. بخشنده، خوش مزاج و مودب بود و از حال مردم آگاه بود.» وی می افزاید که تاکنون هیچ پارسی، خود را شایستهی قیاس با کورش نیافته است. گزنفون نیز او را چنین می شناساند: کورش، زیبا، خوش اندام، جویندهی دانش، بلند همت، با محبت و مهربان بود. شداید و رنجها را متحمل می شد و حاضر بود با مشکلات مقابله کند… کورش دوست عالم انسانیت و طالب حکمت، با اراده و راست و درست بود. پردیس یا باغهای کوروش
بابلیان در ١٢٠٠ پیش از میلاد اقدام به ساخت
باغهای سلطنتی نموده بودند. در عین حال فروامانروایان قدرتمند آسوری در نیمه
نخست هزاره پیش از میلاد مسیح فرمان ساخت باغهای پر ابهت داده بودند. نقطه اوج
ساخت باغهای یادمانی در تمدن بینالنهرین باستان را بایستی در دورة سلطنت
نبوکدنزار دوم یعنی در سالهای ۵۶٢ تا ۶٠۴ پیش از میلاد، جستجو کرد. نقطه عطف
مزبور چیزی نیست جز بنای یادمانی و مشهور، باغی که امروزه به عنوان یکی از
عجایب هفتگانه تلقی میشود. پدیدهای بنام (باغهای معلق بابل).در مقایسهی باغهای
دورهی هخامنشیان با باغ سلطنتی تمدن بینالنهرین مشخص میشود که تمرکز طراحان
باغهای نمایشی تمدن بینالنهرین در نیمة نخست هزاره پیش از میلاد بر خلق مناظر
کوه مانند به عنوان یک الگوی بصری بوده است درحالیکه تاکید طراحان باغهای
سلطنتی کوروش کبیر بر ضرورت ارائه راه حلی منطقی برای سیستم آبیاری کاربردی و
مناسب در سطح وسیع و هموار زمین میباشد. بدین ترتیب،دلیل انتخاب پاسارگاد به
عنوان پایتخت سر سلسله هخامنشیان توسط کوروش در سال ۵۴۶ پیش از میلاد تا اندازهای
محرز میشود. (پارساگاد) منطقهای است با زمینهای حاصلخیز، دشتی وسیع در بخشهای
جنوب غربی سرزمین ایران که در نزدیکی دریاچهای دائمی متصل به رودخانه پولوار میباشد.
برخلاف تمرکز جمعیت فراوان در سکونتگاههای مشخص و یا احاطه شدن شهر با انواع
دیوارهای بلند یا خندقهای عمیق که در شهرهای سلطنتی اهالی نینوا و بابلیان کاملاً
مرسوم و رایج بود، کوروش کبیر دستور داد تا پاسارگاد را بدین شکل بسازد: شهری با
بوستانهای فراوان و مشخصاتی نظیر پارکهای عمومی فعلی بودهاند و آنها را
پرادیسوس یا پردیس مینامیدند که در مرکز آن آرامگاه واقع شده است، پیرامون
آرامگاه قصرهای سلطنتی و در نهایت سایر بناهای ضروری در این منطقه منحصر به فرد
قرار گرفته بود باغ سلطنتی مهمترین رکن و عنصر پایتخت کوروش بود. بقایای بجا
مانده از این شهر و فعالیتهای باستانشناسان و نتایج حاصل از باستانشناسی موید
وجود یک باغ سلطنتی منحصر به فرد منظم به آبراهههای سنگی میباشد که در اطراف
این باغ، تعدادی از بوستانها با شکلی منظم و به هم پیوسته قرار گرفتهاند. پلان
باغها به صورت فضایی مستطیل شکل با ابعاد ٢٣٠×٢٠٠ متر مربع میباشد. هر یک از
گوشههای این فضای باز به نقاط عطف مشخص اشاره دارد که در واقع فضای بیرونی را
به فضای ساختمانی ربط میدهند. از مشخصات دیگر این بنا میتوان به وجود آبراهههای
سنگی آبیاری اشاره کرد که به صورت دوتایی در سه طرف فضای مرکزی واقع شدهاند و
با معابری با عرضهای متفاوت احاطه گشتهاند، به طوری که پهنترین آبراهه سنگی در
مقابل قصر واقع شده است. آبراهههای باریک با پهنای 25 سانتیمتر در هر١۴-١٣ متر
فاصله به حوضچههای چهارگوش با ابعاد ٨٠ × ٨٠ سانتیمتر مربع برخورد میکنند.
کانال مشرف به حوضچه چهارگوش اصلی باغ اندرونی دارای تعدادی دریچه سنگی کوچک میباشد.
دریچههای مزبور هدایتکنندة مسیر منظم آب به سمت نهرها تعیین شدهاند و به همین
شکل آب را به سمت آبراهه اصلی سرازیر میکنند.درعملیات حفاری اوائل دهة ١٩۶٠ در
بازماندههای شهر پاسارگاد مشخص شد که ساختار بخش مرکزی باغ درونی پاسارگاد به
عنوانی طراحی شده است که تنها با یک یا حداکثر دو آبراهة سنگی قابلیت آبیاری شرق
را داشته باشد. طراحی کاشت درختان در باغ به شکل کاملاً ردیفی در امتداد قصر
اصلی بوده است لیساندرنیز الگویی که در اواخر قرن ١۴ پیش از میلاد از بوستانهای
کوروش ترسیم کرده است، طراحی کاشت درختان را در خطی مستقیم و به شکلی ردیفی
نمایش داده است. در پاسارگاد هیچ عنصر و نظمی در قالب نمایش به کار برده نشده و
تاکید برکاربردی بودن ترکیب مجموعه است ولا غیر. علت وجود معبری در قالب محور
مرکزی باغ سلطنتی، هماهنگ بودن معبرهای حرکتی با محورهای آبیاری در باغ میباشد.
به عبارتی دیگر برای ایجاد سیستم آبیاری واقعی و کاربردی در جهت حرکت و جریان
گرفتن مسیر آب در آن لازم است تا محورهای آبیاری در باغ به تقسیمات چهارتایی
تبدیل شوند. بهترین شکل برای قطعهبندی زمین و اتصال و برقراری ارتباط میان
آبراههها در داخل باغ همین تقسیمات چهارتایی است تا آبیاری به شکل عملی صورت
پذیرد. در مجموع، تقسیمات چهارتایی در باغهای سلطنتی هخامنشیان تنها در جهت
هماهنگ بودن و تناوب داشتن با فضای در دسترس بوده است و این تقسیمبندیهای
موزون و منظم به عنوان تابعی مستقیم از شرایط موجود در طبیعت منطقه میباشد.
ساخت اولین سد جهان توسط کوروش
بیاد داشته باشیم که کوروش پانصد سال قبل از میلاد مسیح سدی در سغد و خوارزم احداث کرد که بیابانگردان سرکشانرا رام و به پیشه کشاورزی سوق داد استادان ایرانی با پشتوانه سالها کارکشتگی ملت ایران زمین و مایه گرفته از تمدن آبی پیشدادیان به یاری کوروش آمدند و رود فرات را منحرف کردند تا وی از بستر خشک شده فرات وارد بابل شود با انداختن آب گیندس ( دیالمه ) به سیصد وشصت جوی و احداث اولین سد کارون بروی گرند که سد اهوازش خواندند بدین اندازه از کارنیاکان مان را آگاهی می دهد که بگوییم . در درازای تاریخ حبانمان ؛ زیر ساخت زندگیمان آنچنان با سد و آب و آبیاری و قنات پیوند خورده و هویت یافته که بایسته و شایسته است با شناسه تمدن آبی ایرانیان ارزیابی نمود . بجاست به پاس و ارج آنانی که در دشتهای خشک و کوههای تفدیده میهنمان بر فراز آشیانه چکه های آب ، تند آبه هارا مهار کرده و با کوله باری از تعهد و پایمردی چرخ آبه هارا به حرکت در می آورند ، اولین منشور آزادی بشر -- پندار گران کوروش -- بنیانگزار تمدن آبی ایران تقدیم حضور گردد و بیابانگردانمان کشاورز شوند .
اولین بیانیه حقوق بشر اینک که به یاری مزدا، تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سر گذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد. دین و آیین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من ، دین و آیین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم ، یا ملتهای دیگر را موردتحقیر قراربدهند یا به آنها توهین نمایند. من از امروز که تاج سلطنت را به سرنهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من میدهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول نماید یا ننماید و هرگاه نخواهند مرا پادشاه خود بدانند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت که کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شدمن حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را بزور یا به نحو دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد . من امروز اعلام میکنم که هر کس آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغل را که میل دارد پیش بگیرد مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند من اعلام میکنم که هر کسی مسئول اعمال خود میباشد و هیچ کسی را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده است مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کلی ممنوع است و اگر یک فرد از خانواده یا طائفه ای مرتکب تقصیر شود فقط مقصر باید مجازات گردد نه دیگری . من تا روزی که به یاری مزدا سلطنت میکنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان برده بفروشند و حکام و زیردستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از خرید و فروش مردان و زنان بعنوان برده بفروشند و رسم بردگی باید به کلی از جهان بر افتد و از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند. کوروش وبیانیه حقوق بشر اگر فتح بابل را توسط کوروش کبیر در سال 538 ق.م. یکی از مهمترین شاهکارهای جنگی آن روزگار بدانیم ، بی شک بیانیه بنیانگذار فرمانروایی ایران ، محصول نبوغ فکری و عظمت روحی ملتی است که توسط کوروش پارسی صادر شده است . کوروش پیش از فتح بابل با دولت ثروتمند و معروف لیدی به جنگ برخاست . دولت لیدی با اینکه دو متحد بزرگ خود یعنی مصر و بابل را به یاری فرا خوانده بود اما به زودی مغلوب و شهر سارد پایتخت آن کشور توسط سپاهیان کوروش گشوده شد و گنجهای آن به دست ایرانیان افتاد . " کرزوس " فرمانروای لیدی به فرمان کوروش از آتش نجات یافت و از مشاوران وی شد . به هر صورت کوروش پس از پیروزی و به دست آوردن قدرت کامل در بابل دستور داد بیانیه ای را منتشر کنند این بیانیه به استوانه کوروش معروف است . زیرا بر روی استوانه ای از گل نیم پخته منقوش است و قطعاً در محل خاصی نصب شده بوده که به مرور در زیر خاک پنهان شده است. منشور کوروش در سال 1878 میلادی در ویرانه های بابل در ضمن کاوش به دست آمده که مشخص می کند کوروش با این عمل خواسته توجه جهانیان متمدن آن روز را به حقوق بشریت و آزادیهایی که در طبیعت خلقت انسانی است و در طول زندگی وی باید وجود داشته باشد، جلب کند. این متن که به زبان بابلی و خط میخی است ، اکنون در موزه بریتانیا قرار دارد و توسط خاورشناسان و زبان شناسان مورد بررسی و ترجمه بسیار قرار گرفته است.در کل بیانیه کوروش سندی از جنبه های بسیار قوی انسانی و حقوقی است. در حقیقت اعلامیهای است که سرداری قوی و انسان دوست برای آزادی بشریت از اسارت صادر کرده است. کوروش در اعلامیه خود مطالبی را عنوان میکند که باتوجه به اوضاع و احوال زمانه خود بی سابقه است و در مقایسه با اعلامیه حقوق بشر مصوب دسامبر سال 1948 میلادی در این قسمت آزادی هایی را تامین و حقوقی را به مردم اعطا کرده است . این مسئله مطابق است با ماده 1 اعلامیه که برابری مردم را از لحاظ آزادی و حقوق بیان میکند. تعمیم عدل و داد ، ترک جنگ ، معافیت از ویرانی درباره بابل ، آزادی اسرای یهودی و دیگر زندانیان و به زنجیر کشیدگان که با ماده 1 تا 7 اعلامیه میتواند مورد تطبیق قرارگیرد. کوروش باصدور این اعلامیه نه تنها اسرای یهود را آزاد کرد ، بلکه همه مغلوبان را از عدل و داد خود بهره مند ساخت و افراد را در برابر قانون ، حکومت و قدرت خود مساوی دانست . در حقیقت این حقوق را برای ملل مختلف آن روزگار به رسمیت شناخته و تضمین کرده است . آزادی اسرای یهودی را می توان با ماده 13 اعلامیه حقوق بشر منطبق کرد که می گوید: ً هرکس حق دارد که در داخل هر کشوری آزادانه عبور و مرور کند و محل اقامت خود را انتخاب نماید ً و همچنین : ً هرکس حق دارد هر کشوری از جمله کشور خود را ترک کند یا به کشور خود بازگردد.ً به همین صورت بودکه کوروش دستور داده است 42300 یهودی را به سلامت به کشور خودشان بازگردانند و همین یهودیان بودند که آزادی آن ها در کتاب عهد عتیق منعکس شده است. تاجایی که می افزاید: ً همه آنان را دوباره در جایی آرام جای دادم ... اردکان و کبوتران ... من کوشیدم زیستگاهشان را پایدار کنم ... ً ( 6 سطر از استوانه ریخته است و خوانا نیست ... ) شاید بتوان حدس زد که منظور وی از اردکان و کبوتران تامین آزادی برای افراد ضعیف است. این مطلب یادآور حقوق و آزادی های بسیاری است که کوروش برای جهان متمدن آن روزگار تامین کرده است و قسمت هایی از مفاد 23 ، 24 ، 25 ، 27 ، 28 اعلامیه امروزی را شامل می شود. زیرا برانداختن بیگاری و اجبار به پرداخت مزد کارگران ، در حقیقت تامین حقوق ، زندگانی ، دادن حق استراحت و تفریح به آنان است که تامین رفاه و خدمات اجتماعی را نیز در پی خواهد داشت. ساختن معابد و بازگردانیدن خدایان به محلهای اصلی خود علاوه بر تامین آزادی مذهبی و حق اظهار عقیده ، تمتع از فنون ، هنرها ، آداب و رسوم ، برقراری نظم ، رعایت ضوابط و عادات مرسوم زمان را نیز شامل می شود. روشن است که در دنیای آن روزگار این اعلامیه حاکی از تامین رفاه و آزادگی برای جهان تحت نفوذ فرمانروایی کوروش است. و در این زمان است که امتیاز بزرگ اقدامات کوروش بیشتر پی خواهیم برد. به هرحال یک تفاوت بارز بین نخستین اعلامیه حقوق بشر صادره از طرف کوروش کبیر در 2500 سال پیش با اعلامیه حقوق بشرامروز این است که با توجه به تمام ادعاهای دولت ها و حکومت های مترقی جهان آزاد ؛ ضمانت اجرائی برای تامین آزادیهای مندرج در آن ها وجود ندارد و هنوز استثمار انسان از انسان در بسیاری از نقاط امری عادی تلقی می شود. رفتار کوروش با یهودیان بابل قبل از هر چیز باید وضعیت یهود و خود شهر بابل رو قبل از ورود کوروش بررسی کرد بابل به معنای باب + اِل یعنی در خدا می باشد در بابل پس از بخت النصر که در سال 561 ق.م درگذشت در مدت شش سال سه نفر پادشاهی کردند و در سال 55 ق.م روحایون بابلی یک تاجر را به نام نبونید به شاهی رسانیدند . می گویند وی علاقه مفرطی به علم آثار عتیقه داشت و در خرابه های معابد قدیمه بابل به امر او کاوشهایی شد و لوحه هایی بیرون آمد . بعد از اینکه کوروش بابل را تسخیر کرد ( حال فرق ندارد کدام یک از دو فرضیه را قبول کنیم چراکه بحث ما در اینجا تسخیر بابل نیست و به وقایع پس از تسخیر کار داریم ) .موافق منابع بابلی ، نبونید مجسمه رب النوع ( اور ) را به بابل آورده بود و به همین دلیل پیروان بل مردوک که الهه بابل بود از او رنجیده بودند و می گویند یکی از عللی که کوروش توانست بابل را تسخیر کند کمک همین پیروان بوده است بهرحال کوروش نسبت به ملت بنی اسرائیل که از زمان بخت النصر در اسارت بودند مهربانی و رافت خاصی ابراز نمود ؛ وی ( کوروش ) ظروف طلا و نقره که بخت النصر از بیت المقدس آورده بود به آنها پس داد و اجازه داد که به فلسطین مراجعت کرده در بیت المقدس معابد قدیم را که آسوری ها خراب کرده بودند تعمیر نمایند و معبد جدیدی بنا نمایند .فرمانی که کوروش داده بدین مضمون بوده :: کوروش پادشاه پارس چنین می فرماید : یهوه خدای آسمانها جمیع ممالک زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانه ای برای وی در اورشلیم که در یهود است بنا نمایم . پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد . او به اورشلیم که در یهود است برود و خانه یهوه که خدای اسرائیل و خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید الی آخر { کتاب عذرا باب اول } . بنا ، بر این اجازه ، چهل و دو هزار نفر اسرائیلی با هفت هزار نفر غلام و کنیز به طرف فلسطین رفته به تجدید بیت المقدس پرداختند . و لیکن بزودی اختلاف شدیدی بین مردمی که در فلسطین مانده و آنهایی که به بابل آمده بودند در گرفت و کوروش صلاح دید ساختن معبد جدید را موقوف به بعد بدارد با این وجود از سخنان پیغمبران بنی اسرائیل پیداست که احترام این ملت به کوروش فوق العاده بوده است .اشعیاء می گوید :: " خداوند که ولی تو است و تو را از رحم سرشته چنین می گوید :: من یَهُوَه هستم و همه چیز را آفریده ام . درباره اورشلیم می گوید مامور خواهد شد و درباره شهرهای یهودا که بنا خواهد شد ........ و درباره کوروش می گوید که : او شبان من است و تمامی مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید ........ { کتاب اشعیاء باب 44 } خداوند به مسیح خود که کوروش است می گوید : من دست راست او را گرفتم ، تا به حضور وی امت ها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم ، تا درها را بروی وی باز کنم و دروازه ها را به روی او دیگر بسته نشود . چنین می گوید که من پیش روی تو خواهم خرامید و جاهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته ، پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنج های ظلمت و خزاین مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من یهوه خدای اسرائیل می باشم و تو را به اسمت خوانده ام ....... هنگمی که مرا نشناختی ترا به اسمت خوانده ام و ملقب ساختم . من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نی . من کمر تو را بستم هنگامی که مرا نشناختی تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سوای من احدی نیست { کتاب اشعیاء باب 45 } " همچنین کوروش در بابل برای جذب قلوب بابلی ها بیانیه ای داد که عین آن در حفریات بابل به دست آمده و اکنون معروف به استوانه کوروش است . این استوانه از گل پخته است و بر آن چهل و پنج سطر نوشته اند . کوروش در این بیانیه خود را خادم مرداخ ( مردوک ) رب النوع بزرگ بابلی ها خوانده می گوید بعد از آوردن مجسمه خداهای ( اور "" که در بابلا توضیح آن آمد"" ) به بابل مردوک او را برگزید و او دست کوروش پادشاه انشان را گرفت - او اسم وی را برای سلطنت تمام عالم برد - به اسم او را طلبید بعد کوروش اضافه می کند " وقتی که من در میان سکوت و آرامش به تین تیر ( همان بابل ) وارد شدم با فریادهای شادی و رور مردم به قصر پادشاهی در آمدم ، بر تخت سلطنت نشستم . "بر طبق بیانیه فوق کوروش خود را پادشاه انشان معرفی می کند و انشان همانطور که می دانیم همان انزان است که در قدیم پایتخت عیلام بوده و یکی از عللی که وی را پادشاه انزان ( عیلامی ) می داند همان است . به هرحال این شاه عالیقدر یک نوع انقلاب اخلاقی را در عالم قدیم باعث شده و طرز نوینی از حیث سلوک با ممالک تابعه و ملل مغلوبه در عالم قدیم داخل کرده و شاید به همین دلیل زمان او حد فاصل دو قسمت از چهار قسمت عهد قدیم گردیده بعضی عهد قدیم را به چهر قسمت تقسیم کرده اند الف از زمان های بسیار قدیم تا تاسیس دولت هخامنشی یعنی تا کوروش ب از کوروش تا اسکندر ج از اسکندر تا مبلاد مسیح د از این تاریخ تا انقراض دولت روم غربی . کوروش از نظر بزرگان جهان تاکنون بسیاری از بزرگان علم و ادب و سیاست و متفکرین جهان در طول قرون و در سرزمینها و کشورهای مختلف از کوروش با ستایش بسیار سخن گفته اند،از سرداران نامی چون اسکندر و ناپلئون گرفته تا فرهیختگان علم و ادب قرون.اما یکی دیگر از شخصیت های روحانی نیز پاپ کلمنتوس پنجم است که به پادشاه ایران کوروش می نویسد: برای ما همین قدر که تو جانشین عادل هستی کافی است که ترا با نظر احترام بنگریم. در تجلیل از کوروش سخنان بسیاری وجود دارد اما از آنجا که در اینجا مجال نقل تمامی آنها نیست،پس چند گفته را بعنوان نمونه نظریات بزرگان غرب درباره این قهرمان شرق نقل مینماییم ،باشد که به همین مقدار نیز پیش از پیش به عظمت این ناجی بشر پی ببریم. از بوسویه نویسنده و سخنران معروف فرانسه،این چند جمله را ترجمه کرده اند:ایرانیان از دوران حکومت کوروش به بعد عظمت و بزرگواری معنوی خاصی را اساس حکومت خود قرار دادند براستی چیزی عالی تر از آن وحشت فطری نیست که ایشان از دروغ گفتن داشتند و همیشه آن را گناهی شرم آور می دانستند؟ بوسویه ادامه میدهد: ایرانیان با بلند نظری که خوی فطری این ملت بود با مغلوبین رفتاری مردانه داشتند. ایشان مردمی شریف و آداب دان و نسبت به بیگانگان آزاد منش بودند،و مردمان شایسته و ارزنده را می شناختند و از هیچ کوششی برای جلب ایشان فروگذاری نمی کردند. وی در همین رابطه میگوید:ایرانیان از اصول دادگستری بخوبی باخبر بودند و پادشاهان بزرگی داشتند که با دقتی شایان ذکر در اجرای این اصول مراقبت میکردند. بزهکار را سخت کیفر می دادند،اما همیشه توجه داشتند که خطاهای نخستین را آسان ببخشند و در عوض با مجازاتهای شدید از تکرار این گناهان جلوگیری کنند.قوانین خوب فراوان داشتند که تقریبا همه آنها یادگار کوروش و بعدا یادگار داریوش بود.دستورهای مشخصی برای حکومت و شوراها داشتند و در همه مشاغل سلسله مراتب دقیقا رعایت می شد. وقتی می گفتند بزرگان عضو شورای سلطنتی چشم و گوش پادشاه اند در واقع از این طرف به پادشاه یادآور می شدند که وزرای او برای وی حکم خواص را برای بدن دارند،یعنی وی باید به دست آنان کار کند و از جانب دیگر به وزیران می فهماند ند که نباید به نفع خود کار کنند،بلکه باید به پادشاه که ریس ایشان است و به تمام دستگاه حکومت و ملت خدمت کنند. شاتوبراین نویسنده بزرگ فرانسوی نیز در خصوص کوروش بزرگ و سرزمین ایران باستان و ایرانیان می گوید: کوروش بزرگ که تاج پادشاهی ماد و پارس را بر سر نهاده بود بزرگترین امپراتوری دوران کهن را بوجود آورد ولی اداره این امپراتوری را بر اساس حکومت مطلقه قرار نداد،زیرا نیمی از قدرت به شورایی تعلق داشت که قسمتی از مقام سلطنت را تشکیل می داد.از لحاظ عدل و قوانین که او برای حکومت وضع کرد و بعدا قوانین قضایی حکومتی ایران شد ، قوانین بی آلایش بود.دستگاه عدالت با بی طرفی و وظیفه شناسی کامل بدست قضاتی که از طبقه سالخوردگان برگزیده می شدند اداره می گشت.در موارد خیلی مهم نیز دعوا را به حضور شاهنشاه میبردند.در آن زمان شاید جامعه ایران بیش از هر جای دیگر در روی کره زمین به سوی مدنیت پیش رفته بود.یک دستگاه اداری منظم تمام شیون امپراتوری را هماهنگ با هم به فعالیت وا میداشت.ایالات به دست فرمانده هانی اداره می شد که از طرف پادشاه تعیین می شدند و آن وسیله ای که تا به آنروز در نزد هیچ ملت دیگر سابقه نداشت،یعنی دستگاه پست چاپار بود که کوروش آنرا بر اساسی که امروز در نزد ملل عصر جدید معمول است بوجو آورد،و همین امر اجزاء مختلف این بدن عظیم را به هم پیوندد می داد و آثاری که از این امپراتوری باقی مانده از رواج و اهمیت هنرهای زیبا در قلمرو شاهنشاهی کوروش حکایت میکند. او برای این حرکت خود از اسبهای تندرو استفاده میکرد و در فواصل راهها مقرهایی ایجاد کرد که سواران و اسبهای تازه نفس ادامه حرکت چاپار را انجام می دادند. شاید نقل این قطعه شعر کوچک و زیبا از ویکتور هوگو نیز بی مورد نباشد.او در رابطه با کوروش می گوید: هم چنان که کوروش در بابل عمل کرده بود ناپلون نیز آرزو داشت از سراسر جهان یک تاج و تخت بسازد و از همه مردم گیتی یک ملت پدید آورد و باز در همین رابطه نوشته ای است از یک اروپایی شهیر بنام کنت دوگوبینو که تحت عنوان تاریخ ایران به چاپ رسیده است،می توان گفت که این کتاب یکی از بهترین آثاری است که در باره کشور ایران نوشته شده است در خصوص کوروش می گوید:اثری که کوروش در تاریخ جهان گذاشته بی شک یکی از بارزترین آثاری است که تاکنون آدمی زاده ای در افکار میلیونها مردم دنیا باقی نهاده است. از روزگار کوروش تاکنون دور زمان بکرات سپری شده،ملل بسیاری پراکنده شده و جای خود را به دیگران سپرده اند اما در میراثی که به نسلهای پیاپی منتقل شده همواره نام کوروش در ردیف با عظمت ترین و درخشان ترین خاطره ها باقی مانده است.هر جا که پای تمدن غرب و شرق بدان رسیده،اسم این پادشاه بزرگ آسیایی نیز دهان به دهان تکرار شده است. کوروش برترین فرمانروای ایران کوروش با پیروزی بر پادشاهی های لیدی و بابل، بنیادیک جامعهی جهانی برپایهی آرامش را نهاد. کوروش آنچنان که در منشور خود می فرماید، برای همگان پیرامونی همراه با صلح و آرامش پدید آورد؛ آنچنانکه گزنفون می نویسد که کوروش در برابر کشاورزان آشوری می گوید: « برای شما هیچ چیز تغییر نکرده، تنها دیگر با خود و با هیچکس دیگر جنگ نخواهید کرد.» کوروش با پدید آوردن سازمان کشورداری نوین، برای پدید آوردن جامعهی جهانی کوشید و دراین کار پیروز نیز بود. کوروش نه تنها جهانگیری بزرگ که جهاندار و رهبری خردمند و واقع بین بود و برای مردم خود، پدری مهربان و گرانمایه به شمار میرفت. گزنفون از زبان کوروش می نویسد که بیشتر مردم تصور می کنند که تفاوت اصلی میان زمامداران و فرمانبرداران این است که زمامداران باید بهتر بخورند و صندوق هایشان پر از زر باشد و بیش از دیگران بخوابند و روی هم رفته کمتر از مرئوسین زحمت بکشند و رنج ببرند و حال آنکه از دید من تفاوت اصلی در اصابت نظر و پیش بینی امور و عشق به کار کردن است. باری، در جهان، جهانگیران بسیاری بودند ولی هیچیک نتوانستند که کشورهایی که گرفته بودند نگاه دارند. گزنفون در فصل نخست از کتاب هشتم کوروشنامه می نویسد: «کوروش بر این باور بود که تا هنگامی که خود نمونه ای از پایداری و نیکی نباشد، متابعان در وظایف خود، آن مراقبت و کوشش را که لازمهی حسن ادارهی امور است به کار نخواهند برد.یگانه راه تشویق زیردستان به نیکی آن است که روش سلوک آنکس که در راس دیگران است نمونه ای از نیکی و زیبایی باشد.یک شهریار نیک سیرت و دادگر، قانون متحرک و سرمشق کاملی است که خوب و بد همه چیز را می بنید و نیک را پاداش و بد را کیفر می دهد.» او سطوت و رعب خویش را در تمام روی زمین انتشار داد، به گونه ای که همه را مات و مبهوت ساخت. حتییک نفر جرات نداشت که از حکم او سرپیچی کند، و نیز توانست دلهای مردمان را به گونه ای با خود کند که همه می خواستند مگر ارادهی او، کسی بر آنها فرمان نراند.کورش، بزرگترین شاهنشاه ایران ویکی از فرزندان نیک بشریت بود. وی در پیروزی هایش با مردم شکست خورده با بزرگواری رفتار می کرد.یک ویژگی فرمانروایی کورش، اشتیاق به فراگرفتن خویها و سنت های مردمان شاهنشاهی و سپاسداری دین و آیین های ایشان و گرایش به آفریدنیک شاهنشاهی آمیخته و بی تعصب بود. کورش که آزاداندیش بود، مردم کشورهای گوناگونش را در پرستش خدای خود آزاد گذارد و از اینرو دل های مردم را بدست آورد. جهان تا آن هنگام چنان فرمانروای مهربانی به خود ندیده بود. در هر سرزمین، آداب و رسوم مردم ارجمند داشته، ساختارهای اجتماعی وسیاسی کشورها را دست نخورده باقی گذاشت. کورش نفوذی بزرگ در ایرانیان به جای گذاشته بود، تنها نه از آنرو که شاهنشاهی پهناوری را بنیاد نهاده بود. بسیاری شهرها و رودها را به نام او نامگذاری کردند که شاید برخی از آنها را خود مردم بی دخالت دولت و رسمیت دادن به آن انجام دادند. خود پارسیان وی را پدر می نامیدند، حتی نویسندگانیونانی نام وی را به بزرگییاد کرده اند و سرورش می نامند؛ افلاطون وی را جهانگیری بزرگ و فرمانروایی خردمند نوشته است و گزنفون وی را فرمانروایی آرمانی نموده است. هنگامی که رفتار کوروش را رودروی رفتار فرمانروایان ستمگر سامی نژاد می نهیم، از آزاداندیشی و بزرگواری ایرانیان دلشاد می گردیم و ایرانیان را به درستی آموزگارانسان ها برمی شمریم.
آخرین گفتار کورش کبیر
سخنان کوروش در بستر مرگ
گزنفون در کوروشنامهی خود، مرگ وی را در رامش و در پاسارگاد می نویسد که به باور بیشتر گاهشناسان، از روی احترامی بوده است که وی نسبت به کوروش بزرگ داشته است؛ این داستان شبیه داستان مرگ کیخسرو است. گزنفون در فصل هفتم از کتاب هشتم کوروشنامه، سخنانی از کوروش در بستر مرگ را خطاب به فرزندان و دوستان و بزرگان قوم نقل می کند؛ بخشی از این گفتار کوروش را سیسرون، سخنران نامی رومی نیز آورده است: « فرزندان و دوستان من، بدانید که عمر من به پایان رسیده و دیگر مدت مدیدی در میان شما نخواهم بود. در زندگی خوشبخت بودم؛ در کودکی از همهی مزایایی که کودکان نیک بدان آراسته اند، برخوردار بودم و چون به جوانی رسیدم، مزایای جوانی را بدست آوردم و در اوان پیری ام نیز از هیچ موهبتی محروم نماندم. هر آرزویی که داشتم برآورده شد و دست به هر کاری زدم، پیروز شدم. دوستان ویارانم از حسن تدبیر من برخوردار شدند و دشمنانم همگی فرمانم را گردن نهادند. پیش از من، میهنم سرزمین کوچک و گمنامی در آسیا بود و اکنون در دم مرگ، آنرا بزرگترین و نیرومندترین و شریفترین کشور بدست شما می سپارم. بهیاد ندارم در هیچ نبردی برای عزت و افتخار پارس، مغلوب شده باشم. همهی آرزوهایم برآورده شد و سیر زمان، پیوسته به کام من بود؛ ولی از آنرو که پیوسته از شکست در هراس بودم، خود را از خودپسندی بر حذر می داشتم و حتی در پیروزی های بزرگ خود، پا از جاده اعتدال بیرون ننهادم و بیش از اندازه شادمان نگشتم. اکنون که واپسین روزهای زندگی ام فرارسیده، خود را بسی خوشبخت می بینم که فرزندانی که خدا به من مرحمت نموده، همه سالم و در عین نشاط و عقل اند و میهنم از همه جهت توانگر و پرشکوه ویارانم شادمان و محتشمند. آیا با این همه کامیابی نمی توانم بدین امید چشم برهم گذارم کهیادگار جاودانی از خود به جا گذارده ام و آیندگان، مرا مردی خوشبخت و کامیاب خواهند شمرد؟ ای پسران عزیزم، شما را سوگند می دهم و میهن عزیزم را به شما می سپارم و از شما می خواهم که اگر خواهان خشنودی من هستید، دست دوستی ویگانگی بهیکدیگر بدهید ویار ویاور هم باشید. امیدوارم این خواستهی مرا به کار گیرید و پس از اینکه از این زندگانی رخت بربستم، مرا پیوسته ناظر کارهای خود بدانید و در جلب رضایتم کوشا باشید...یاران من، اگر کردارتان پاک و برابر با حق و دادگری باشد، نیروی شما رونق خواهدیافت؛ ولی اگر ستم روا دارید و در اجرای داد تسامح ورزید، دیری نمی کشد که ارزش شما در نظر دیگران از میان خواهد رفت و خوار و زبون خواهید شد. بدانید که اگر شما نسبت به آنکس که باید او را از همه بیشتر در دل خود محبوب و عزیز بشمارید، ستم روا دارید؛ کسی حاضر نیست از صمیم قلب به شما پناه بیاورد و در هنگام نیاز شما رایاری کند. اگر به وصایایم عمل کنید، می توانید در کمال نیکبختی بایکدیگر وظایف خطیر خود را انجام دهید. از سرگذشت های پیشینیان خود پند گیرید. در این آیینهی گذشتگان، چه بسا پدرانی که مهر فرزندان را در دل خویش پروده اند و چه بسا فرزندان که پدران خود را پیوسته گرامی داشته اند و چه بسیار برادران که از راه اتفاق ویگانگی، خدمت های بزرگ انجام داده و خوشبخت شده اند. همچنین در این آیینه خواهید دید که افراد از راه نفاق و دشمنی به خواری فروافتاده اند و چه بسا فرمانروایی ها و خاندانها که به علت ستم یا از روی کینه توزی و دشمنی نابود شده اند. همیشه سرمشق خود را از میان مردانی برگزینید که با دادگری ویگانگی، پیروز و رستگار شده اند و از امثال آنان پیروی کنید و بکوشید تا نام نیک از خود بیادگار گذارید. دیگربس است، گفتارم به دارازا کشید. فرزندان من، هنگامی که مردم، تنم را در زر و سیم و مانند آن نپوشانید. زودتر آنرا در آغوش خاک بسپارید. چه سعادتی از این بالاتر که تن آدمی در دل خاکی که منشا این همه ثروت های زیبا و چیزهای نیک و دلپسند است، سپرده شود. من زندگی خویش را دریاری به مردم بسر بردم. نیکی بدیگران در من خوشدلی و آسایشی فراهم می ساخت که از همهی شادیهای جهان برتر است. حس می کنم که روانم رفته رفته از تنم دور می شود. همهی جانداران به این سرنوشت می رسند و پس از فراغ روح، خاک می شوند. اگر از میان شما کسی بخواهد دستم را لمس کند یا فروغ چشمم را ببیند، نزدیک شود؛ ولی چون روان، از تنم برفت، راضی نیستم دیگر کسی به آن چشم بدوزد. حتی به شما فرزندانم اجازه نمی دهم تن بی روانم را نظاره کنید. همهی پارسیان را بر سر مزار من بخوانید، چه در آن حال در مامنی آسوده بسر خواهم برد. هرکس بنا بر آیین کهن بر خاک من حاضر شود، از او پذیرایی کنید. می خواهم همه بدانند که من به سعادت بزرگی نایل شده ام. بازهم می خواهم واپسین سخنم را بار دیگر بگویم که بهترین ضربتی که به دشمنانتان وارد خواهید ساخت، این است که با دوستان خود به مدارا و رافت رفتار کنید. پس از پایانیافتن سخنانش، دست حضار رایک یک فشرد. آنگاه روی خود را پوشاند و جان به جان آفرین تسلیم نمود. روانش شاد باد! کوروش بزرگ بنیانگذار کشور ایران ، مردی که عموم تاریخ نگاران او را «اندیشمند ، دادگستر و مهربان » توصیف کرده اند در مارس سال 530 پیش از میلاد ــ 9 سال پس اعلام امپراتوری ایران درگذشت . وی یازده سال پس از ایجاد دولت واحدی از سه طایفه مهاجر قوم آرین - پارس ، ماد و پارت - شهر بابل در جنوب عراق امروز و پایتخت یک امپراتوری به همان نام را تصرف و در آنجا در اکتبرسال 539 پیش از میلاد ایجاد امپراتوری مشترک المنافع ایران را اعلام کرده بود امپراتوری ایران در زمان کوروش که نام او در غرب با حروف یونانی ، سیروس و سایرس ، تلفظ می شود از هند تا مرمره و از سیحون تا دریای سرخ امتداد داشت . کوروش برای اخراج طوایف آرال که در آسیای میانه وارد سرزمین های امپراتوری پارسها( تاجیکستان امروز و نواحی اطراف) شده بودند به این منطقه رفته بود که به سوی او که سوار بر ارابه بود و سربازانش را در میدان جنگ هدایت می کرد زوبینی پرتاب شد و عمر وی پایان یافت. با وجود درگذشت کوروش ، سربازان او جنگ را بردند . آرالی ها تمدنی عقب مانده و غیر قابل قبول برای ایرانیان داشتند و کوروش مایل به آلوده شدن ایرانیان به این تمدن نبود. موسس و پدر کشور ایران که مادرش ماد و پدرش پارس بود در میدانهای جنگ،همیشه در میان سربازان بود و از آنان جدا نمی شد و جان خود را بر سر همین روش گذارد . او بارها گفته بود که نباید سرباز جان برکف نهد و بجنگد و افتخار پیروزی نصیب شاه شود که دور از میدان جنگ در چادر خود درمیان نیروهای محافظ و اسبان آماده برای فرار می آساید . جنازه کوروش همچنان مانده است و پس از وی پسرش کامبیز دوم بر جای او نشست که مصر را ضمیمه امپراتوری ایران کرد. کوروش جهانی فکر می کرد و همه ملتها را متساوی الحقوق می دانست و عقیده به ایجاد یک دولت جهانی داشت تا جنگها و خونریزی ها پایان یابد و یک قانون واحد حاکم بر روابط ملتها باشد . اعلامیه او پس از فتح بابل که سلطانش به آزار دادن سایر ملل و نیز اتباع خود شهرت داشت، نخستین منشور ملل متحد شناخته شده و نگهداری می گردد کوروش پس از تصرف هرسرزمین که می کوشید با کمترین تلفات انسانی صورت گیرد ، رهبری آن ملت را تغییر نمی داد، آداب و قوانین و دین ایرانیان ( آیین زرتشت) را به آنان تحمیل نمی کرد . وی شورائی از این رهبران به ریاست خود تشکیل داده بود و امپراتوری او در حقیقت یک جامعه مشترک المنافع بود و شرط عضویت در این جامعه دادن آزادی به مردم خود ، بر قراری حکومت قانون ، منع بردگی و قطع ظلم و تعدی بود. ارتش کوروش سربازان اسیر را به بردگی نمی فروخت و اموال ملت مغلوب را مصادره و غارت نمی کرد . یهودیان در کتاب مقدس خود کوروش را آزادیبخش و او را یک مسیح خوانده اند. کوروش اسیران یهودی دولت بابل را آزاد کرد و به وطن خود بازگردانید و با پول ایران شهرهایشان را که به دست سلطان بابل ویران شده بود مرمت و نوسازی کرد طبق نوشته برخی از مورخان ، فوت کوروش در چهارم مارس یا چهاردهم اسفند ماه اتفاق افتاد . کوروش کبیردرغرب معروف به سیروس است البته کوروش دوم است که از نوابغ روزگار بوده وخواسته است در عالم اساس تمدن جدیدی نهد و مردم را از ظلم و ستم رهایی بخشد ملل مختلف قدیم وی را نجات دهنده و یهودیان وی را همچون چوپانی میدانند که از جانب خدا مامورمحافظت عباد است . اوضاع داخلی ماد موجب شد کوروش علیه آخرین پادشاه مادها قیام کرده و ی را در جنگ پازارگاد شکست دهد.در ادامه سپاهیان استیاک علیه وی شوریدند و او را تسلیم کوروش نمودند کوروش نسبت به او آزار و اذیتی روا نداشت مدتی بعد پادشاه لیدی کرزوس قصد جنگ با کوروش را نمود اما کوروش وی رامهلت نداد و وارد سارد پایتخت لیدی شد لشگرایران هنگامی وارد سارد شد که پادشاه لیدی قصد سوزاندن خود وخانواده اش را داشت اما به دستورکوروش آتش راخاموش کردند وپادشاه لیدی رانجات دادند . مراسم خاکسپاری کوروش کبیر
شش ساعت قبل از ورود جنازه به شهر پرسپولیس یاهمان تخت جمشید ، داریوش با درباریان تا بیرون شهر به استقبال جنازه رفتند وجنازه را آوردند . نوزاندگان در پیشاپیش مشایعین جنازه ، آهنگهای غم انگیزی مینواختند ، پشت سر آنان پیلان وشتران سپاه وسپس سه هزارتن از سربازان بدون سلاح راه می پیمودند ، در این جمع سرداران پیری که درجنگهای کوروش شرکت داشته بودند نیز حرکت می کردند. پشت سرآنان گردونه باشکوه سلطنتی کوروش که دارای چهار مال بند بود وهشت اسب سپید با دهانه یراق طلا بدان بسته بودند پیش می آمدند. جسد بر روی این گردونه قرار داشت . محافظان جسد و قراولان خاصه بر گرد جنازه حرکت می کردند. سرودهای خاص خورشید و بهرام می خواندند و هر چند قدم یک بار می ایستادند و بخور می سوزاندند. تابوت طلائی در وسط گردونه قرار داشت. تاج شاهنشاهی بر روی تابوت می درخشید ،خروسی بر بالای گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود این علامت مخصوص و شعار نیروهای جنگی کوروش بوده است. پس از آن سپهسالار بر گردونه جنگی ( رتهه ) سوار بود و درفش خاص کوروش را در دست داشت. بعد از آن اشیا واثاثیه زرین و نفایس و ذخایری که مخصوص کوروش بود. یک تاک از زر و مقداری ظروف و جامه های زرین حرکت می دادند. همینکه نزدیک شهر رسیدند داریوش ایستاد و مشایعین را امر به توقف داد و خود با چهره ای اندوهناک ، آرام بر فراز گردونه رفت و بر تابوت بوسه زد ؛ همه حاضران خاموش بودند و نفس ها حبس گردیده بود. به فرمان داریوش دروازه های قصر شاهی تخت جمشید را گشودند وجنازه را به قصر خاص بردند. تا سه شبانه روز مردم با احترام از برابر پیکر کوروش می گذشتند و تاجهای گل نثار می کردند وموبدان سرودهای مذهبی می خواندند . روز سوم که اشعه زرین آفتاب بر برج و باروهای کاخ باعظمت هخامنشی تابید ، با همان تشریفات جنازه را به طرف پاسارگاد شهری که مورد علاقه خاص کوروش بود حرکت دادند. بسیاری از مردم دهات و قبایل پارسی برای شرکت دراین مراسم سوگواری بر سر راهها آمده بودند و گل وعود نثار می کردند . در کنار رودخانه کوروش ( کر) مرغزاری مصفا و خرم بود. در میان شاخه های درختان سبز و خرم آن بنای چهار گوشی ساخته بودند که دیوارهای آن از سنگ بود . هنگامیکه پیکر کوروش به خاک می سپردند ، پیران سالخورده و جوانان دلیر، یکصدا به عزای سردار خود پرداختند. در دخمه مسدود شد، ولی هنوز چشمها بدان دوخته بود و کسی از فرط اندوه به خود نمی آمد که از آنجا دیده بردوزد. به اصرار داریوش ، مشایعین پس از اجرای مراسم مذهبی همگی بازگشتند و تنها چند موبد برای اجرای مراسم مذهبی باقی ماندند .
آرامگاه کوروش کبیر
|
- ۹۲/۱۲/۲۳